به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را
که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تب ها را
بخوان با لهجه ات حسی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پر کن به هم نگزار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دل مردم
تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را
دلیل دل خوشی ها یم چه بغرنج است دنیایم
چرا باید چنین با شد ؟ نمی فهمم سبب ها را
بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم
که دارم یاد می گیرم زبان با ادب ها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را
(عابر)
چاپلین :
همیشه آخر هر چیزی خوب می شود اگر نشدبدان که هنوز آخر آن نرسیده
به یک پلک تو میبخشم تمام روز و شبها را
که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را
بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پُر کن به هم نگذار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیلِ دلخوشیهایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ نمیفهمم سببها را
بیا اینبار شعرم را به آداب تو میگویم
که دارم یاد میگیرم زبان با ادبها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقبها را
نظرات شما عزیزان:
محمد 
ساعت7:00---3 آبان 1392
سلام به وبلاگت سر زدم انصافا که زیبا و شیک بود. اگه تونستی به وبلاگ من هم یک سری بزن .خوش حال میشم .با تشکر مدیر وبلاگ شهر آفتاب
سمينا 
ساعت0:31---29 ارديبهشت 1391
سلام
وبلاگ خوبي داري.به منم سر بزن
موفق و مويد باشي
|